چهارم آبانی که به سکوت گذشت!
سه چهار نفری، چون ایشان بیشر باقی نمانده اند
هر سال ایردن تولد ایشان را تبریک می گفت و تبریک دوستان را نیز برایشان بازگو می کرد. امسال پرتو نوری که در زندگی این بزرگ سال ها هادی، یار، همراه و همنشین او بود، در ظاهر خاموش شده و او این خاموشی ظاهر را به دل گرفت و از ما و دوستانش خواست که تولدش را به سکوت بگذرانیم.
این خواسته ایشان از ایردن بود. به خواسته ایشان عمل کردیم ولی دوستان زیادی تبریک گفته و سلامتی و طول عمرشان را آرزو کردند، که از انعکاس این احساسات دوستانه متاسفانه معذور شدیم. از این نظر از دوستداران فراوان ایشان و بزرگواران دوستدار ایردن پوزش می خواهیم. یک نفر این سکوت را نپذیرفت و نوشت و گفت که "به مسوولیت من منتشرش کنید".
چندگام تاحسرت!
ایردن در حال دگرگونی است، نفس هستی وحیات، حرکت وجابجایی مداوم و پروسه ای تکاملی است. این حرکت مداوم و جابه جایی ابدی وازلی برای انسان، تا گذر از روزن زمان مشهود و دیدنی است. پس از آن را گفته اند که:«آن کس که خبر شد خبری باز نیاورد» نامشهود و ناگفتنی مانده است.
به باور بسیاری از اهل تفکر، این گذشت از روزن زمان، یک امر اجباری است نه اختیاری، که اخلاق اجتماعی نوع اختیاریش را مکروه و ضعف نفس شمرده و منعش کرده است. در این امرهمگانی و اجباری، یک واقعیت فلسفی نهفته، که ساده و روان است و در شعر فارسی آمده: « هموار کرد خواهی گیتی را؟ » این نظام هستی که از ذره نادیدنی تا کهکشان های در ذهن ناگنجانیدنی را دربر می گیرد و گذر از روزن زمان هر موجود زنده ای را الزامی کرده است را می خواهید هموار و همسوی نیاز و میل خودتان کنید؟ «گیتی است، کی پذیرد همواری؟»*
دوست بزرگوار و دوست داشتنیِ بزرگتر از این قلم زن، دکتر افتخاری عزیز هم در صدد هموار کردن این ناهمواری ناگزیر وناگریز نیست. تامل ایشان، نوعی از نمود تاثر و تاسف و تحمل اعتقادی است. امرفرمودند: «امسال به مناسبت گذر از روزن زمان همدم و همسرم -فیروزه خانم- تبریک و جشن تولد نگیرید.» ایردن هم حرمتی برای ایشان قایل است که نمی تواند نپذیرد. اما ایشان نفرمودند که بعد از روز تولدم نیز مطلبی ننویسید و بیان نکنید! دو روز برای اجرای امر ایشان تامل کردم. امروز، ششم آبان است و دو روز از منع و حبس فرموده ایشان گذشته، پس می توان نوشت:
زمان برای ما فرصتی گذرا و گریزنده ای تیزپاست.
بی هیچ پرده پوشی، به حکم جبر زمان، گامی چند به حسرت الزامی و اجباری گذر از روزن زمان ایشان و هم سالان ایشان نمانده است.
از ایشان به عنوان یک دوست وهمکار وهم راه نیکی ونیکان و نیکو کاران یاد کرده و تولد در سکوت ایشان را یادآوری «روزگارتان خوش» بادی تقدیم ایشان، از جانب خود و دوستداران ایشان میکنم.
روایت، این روزها استدلال شده است! روایت است که عالیجناب شیطان، اذن حضور از خداوندگارش، که جز او به کسی تعظیم نکرد، کرد. فرشته مقرب درگاهش پرسید که
- «برای چه منظوری اذن حضور می خواهی؟»
- شیطان گفت «می خواهم استعفا بدهم و بازنشسته شوم.»
- فرشته تعحب کرد که این شیطان شیطون، هنوز هم بعد از این همه قرن ها، ادب نشده است و قصد نافرمانی دارد. پرسید:
- «چرا؟»
- «عاطل وباطل شده ام. کاری از دستم برای دستگاه حقانیتش ساخته نیست. بطالت کسالت آور و دوام آگانه اش گناه است.»
- «چگونه ساخته نیست؟ انسان را تو از بهشت برین به مکافات زمین کشاندی...»
- «بله آن زمان انسان بهشتی و منزه بود. ولی اکنون انسان ها چنان درفریب کاری ماهر و استاد شده اند که من شاگرد مکتبیِ آن استادان مکار هم نمی شوم تا چه رسد به وسوسه وشیطنت های کودکانه ی من درقیاس با سَبک پرفسورانه آنها»
روایت را نوشتم ولی نمی دانم چرا این روایت به خاطرم آمد!؟
هرچه می اندیشم ارتباط این روایت با روز تولد مبارک ایشان را نمی یابم.
ایشان و آن چند عزیز باقیمانده مانند: دکتر باکی هاشمی، دکترمصفا، دکترتابش و دیگر عزیزان، خوش نامان نسل قبل از انقلاب اند که پاک و منزه و سربلند مانده اند. شاید درنظر و حافظه فرّارم این بود که بپرهیزیم که برای چند روز بر مرکبی ناپایدار ماندن، پایدارمردان خوش نام جامعه دندان پزشکی "کوته فرصت" را نیالاییم. حرمت ایشان را نگهداریم که حریم حرمت انسانیت وبزرگواری است.
به یاد داشته باشیم که چندگام بیشتر تا حسرت فاصله نداریم.
دکتر امیر اسماعیل سندوزی
پاییز برگ ریز1393
* رودکی