![]() فن آوری نو آورد | دکتر سندوزی![]() امّا گفتنی است که:
تا نوجوان و جوان و پرتوان بودیم، در اردیبهشت باید میخواندیم و برای آزمون پایان سال تحصیلی آماده میشدیم. هنوز هم دَر، بَر همان پاشنه میگردد و اردیبهشت به "اردی جَهَنَم" به ویژه برای کم هوش و حواسهایی مانند نگارنده بَدَل میشد و میشود.
تازه وقتی فارغ از تحصیل میشویم، اول گرفتاری و کاریابی است. به هرحال، در یک کشور محافظهکار سنتی، رسم بر این بوده و شکر خدا هنوز هم هست که میگفتند و میگویند:
"کار را به کاردان باید داد."
پشت سرش میفرمودند: "جوانان که میتوانند نمیدانند!" و زیرگوشی به یکدیگر با پوزخند اضافه میکردند که: " پیران هم که میدانند نمیتوانند" از این قرار، کار میافتاد دست خودشان و خودی هایشان که گاهی نه میدانستند و نه میتوانستند! اما در قرن بیست و یکم دیگر داستان، داستان اینترنت و ایمیل و ارتباطات سریع و دستگاههای الکترونیکی هوشمند است و در جایی ازقول سهراب سپهری گفته شد که در هرکوچه، "دست هر کودک شهر، شاخه معرفتی است!" که دیگر دست ناآشنایان با تکنولوژی هوشمند الکترونیکی و کسانی که با دانش امروزی همراه نیستند، نیست. محصول معرفت، از لابراتوارهای میلیارد دلاری در نمیآید، از گاراژ منزل معمولی یک مکانیک و تعمیرکار ماشین- نه خودش بلکه- پسرش به نام استیو پاول جابز، درلوس آلتوس کالیفرنیا بیرون میپَرَد. جوان کمیاگری که از سیلیکون کیلویی 56 سنت، کیلو کیلو طلای گرمی صدها دلار به نام "آیپاد" و "آیفون" و "آیپد" ساخت. اگر از انسان های مانند ادیسون و نیوتون و نظایر آنها مجسمه و یادوارههای چند میلیون دلاری ساختند، از استیوجابز پابرهنه باید بنای یادبودی از الماس ساخت. سه دهه قبل "ران وین"، مهندس بیست و اندی ساله، دهدرصد از سهامش را درشرکت اَپل استیوجابز، به مبلغ 2300 دلارفروخت، دو سال پیش (2010) بهای آن ده درصد سهم، دو میلیارد و ششصد میلییون دلار بود. محاسبه کنید ثروت "پرتقال فروش" شاخه معرفت به دست را! همه ی حرف این نیست که جوانی از سیلیکون و لحیم قلع بی مقدار کیلوکیلو طلا و میلیارد ها دلار در کمتر از دودهه ساخته است. موضوع پول نیست! داستان "شاخهمعرفتی" است که در دست کودکی دوازده ساله میدرخشد که برای پیشگیری از مصرف آب لوله کشی درمدرسه اش، هشت پیشنهاد سادهی بی هزینه مینویسد. اندکی بعد، کاوشگران و آمارگران محاسبه کردند که در بیآبی مزمن جهانی، این هشت راه ارایه شده توسط آن کودک، میلیونها گالن یا لیتر آب را روزانه در آمریکا صرفه جویی کرده است! همسالش با چند سال اختلاف سن، رمز کامپیوتر پنتاگون را گشود! اگر در ایران بود به زندان میرفت تا هیجده سالش بشود!! درحالیکه اکنون حقوق ماهیانه آن جوان برابر حقوق رییس جمهورآمریکاست! همین استیوجابز میلیاردر که تا آخرین روز حیاتش یک تیشرت تیره و یک جین وکفش رکابی به پا داشت، وقتی اولین طرح ساخته شده تلفن هوشیار- گران ترین تلفن همراه 700 دلاری جهان-که مردم برای خریدش از شب قبل صف کشیده بودند- را برایش بردند تا آزمایش کند، ازحافظه تلفن میپرسد: "اکنون درکجا هستم؟" تلفن موقعیت جغرافیایی او و مکان را به دقت نشان میدهد. فاصله خودش به نزدیکترین: رستوران، بیمارستان، فروشگاه های زنجیره ای، سینما، بزرگراه و غیره را به دقت شرح میدهد و برای کسی که جابز نام میبرد تلفن میکند و چون گوشی را برنمیدارد، پیام میگذارد و... پرسش دومش این است: "تو زن هستی یا مرد؟" تلفن جوابی میدهد هوش ربا! "تا کنون برای من جنسیتی تعیین نکرده اند"!! آن چه تکنولوژی پیشرفته امروز میکند نیاز به آموزش های متداول روز ندارد. نوعی ازپیشرفت های جهشی است. ارتباط مستقیمی با درس، مشق، تمرین، ریاضی، فیزیک و شیمی ندارد. از این دانشها بهرههای فراوان گرفته ولی به سرعت فراتر رفته است. تکنولوژی نوین به نوعی از ابداع، الهام، اشراق، بصیرت و خلاقیت بَدَل شده که دارد خودساز و خودتولید و خودکفا میشود. نرم افزارهایی ساخته شده که برای کامپیوتر برنامه نویسی میکند. از "هوش" به "فراست" و فراتر رفته است. این نوعی خلاقیت و آفرینش است که بشر در چند دهه پیش مرکزش را در مغز و نیمکره راست مغز خودش یافت! همچنان که با هورمون ها بدنی چون کوه از عضله میسازند که کار تمرین و ورزش و میل و تخته شنا و هالتر و دمبل نیست بلکه کار هورمون بایوکمیستری (بیوشیمی) یا شیمیحیاتی است. مغز انسان نیز دگرگون شده و توانمندی ای یافته که برای شناختش به مدرسه نباید رفت! بلکه باید سراغ نیمکره راست مغز انسان و"فناوری اطلاعات و ارتباطات" (Information and Communications Technology) یا به اختصار ICT را گرفت که یک تکنولوژی یا فناوری نوآورد* است. دانشی که به مطالعه، طراحی، توسعه، پیادهسازی، پشتیبانی یا مدیریت سیستمهای اطلاعاتی-ارتباطی مبتنی بر رایانه، خصوصا برنامههای نرمافزاری و سختافزار رایانه ای میپردازد. به گونه فشرده و کوتاه، فناوری اطلاعات و ارتباطات با مسایلی مانند استفاده از رایانههای الکترونیکی و نرمافزار برنامهریزی شده سروکار دارد تا تبدیل، ذخیره، حفاظت، پردازش، انتقال و بازیابی اطلاعات به شکلی مطمئن و امن انجام پذیرد. به تازگی، تغییر اندکی در این عبارت داده شده تا این اصطلاح به طور روشن دایره ارتباطات مخابراتی را نیز شامل گردد. بنابراین عدهای بیشتر مایلند تاعبارت "فناوری اطلاعات و ارتباطات مخابراتی" اش بنامند. نباید این فنآوری را با دانش کامپیوتر و انفورماتیک یکی دانست. این دو، ابزار های" ICT" هستند نه تمامی آنچه که فناوری اطلاعات عرضه میکند. این فنآوری نوآورد در نیمکره راست مغز انسان فعال و به بهره مینشیند. درسخن آینده پویا بیشتر راجع به این کارکرد و شگفتی های شِگِرفِ نیمکره راست خواهیم نوشت. تا آن زمان دو داستان واقعی را مرور کنیم که سالمندان خوب به خاطردارند ولی برای جوانها مفید است: اولین داستان مربوط است به جان هنری کارگر رنگینپوست راه آهن، از بردگان آفریقایی امریکایی، که اداره پست امریکا هم به یادبودش تمبری منتشر کرده و تونلی نیز به نامش هست. مرد عضلانی و پرقدرت که کسی از ریشه وبُن او خبر چندانی ندارد و به همین دلیل داستانش اندکی گنگ و محو و افسانه ایست! درسال های 1869-1871 با عنوان قویترین کارگر در تالکوت واقع در ایالت ویرجینای غربی میزیست. میگویند وقتی پُتکی که با نیروی بخار کار میکرد به بازار آمد و خالقش مدعی شد که سریعتر ازهر انسانی میتواند دل کوه را بکند و تونل حفر کند، جان هنری با پتک خود با آن ماشین به مسابقه پرداخت و مسیری از کوه را به نیروی اراده و بازو خرد کرد. تونلی در دل کوه کند که زودتر از پتک اتوماتیک به طرف دیگر راه یافت ولی پتک در بغل از شدت خستگی جان داد! داستان واقعی دیگر، کاسپاروف روسی است که قهرمان بی رقیب شطرنج جهان شد و قهرمان ماند. او نیز مانند جان هنری به مصاف ماشین رفت. با قویترین برنامه کامپیوتر برای بازی شطرنج درسال 1996 به مسابقه نشست و درمقابل بهت وحیرت همگان، پیروز شد. با توجه به گفتار کاسپاروف که میگوید: "من در هر نگاه به مانیتور کامپیوتر، میتوانم درهر ثانیه سه تصویر از بازی را پیشبینی و تفسیر کنم! ولی کامپیوتر در همین مدت، نزدیک به یک میلیون حرکت را میتواند در حافظهاش طرح و تفسیر و جابهجا کند!" پیروزیش حیرتآور بود. ولی مغز یک برنامه نویس کامپیوتر، در کمتر از یک سال، حیرت بیشتری آفرید. یک نرم افزار برای سوپرکامپیوتری 1.4-Ton IBM به نام Deep Blue طراحی نمود که درهر ثانیه بین دو تا سه میلیون حرکت را پیشبینی و طراحی و تفسیر میکرد! گاسپاروف با این Deep Blue که جنسیتی برایش تعیین نکرده اند به مسابقه در شش دور از بازی نشست. چه کرد و چه شدش را در سخن پویای خرداد که ماهِ خردورزیش میدانیم خواهید خواند. در انتظار دریافت نظرات انتقادی شما هستیم. * فناوری نوآوردCutting-Edge = فناوریای که به تازگی به بازار آمده و قابلیتهای نوین و نوآورانهای ارائه میکند. فن آوری نوآورد ![]() ![]() خواندید، که جان هنری در رقابت با فن آوری صنعتی پیروز شد ولی جان باخت و کاسپاروف قهرمان بی نظیر شطرنج که هرگز کسی نتوانست او را شکست دهد، یک بار با کامپوتر هوشمند زمانش(1996) به رقابت پرداخت و پیروز شد. یک سال بعد با کامپیوتر پیشرفته -1.4-ton IBM بنام Deep Blue - دست و مغز و پنجه نرم کرد (2001).
منظور شرح مسابقه نیست. بلکه، قیاسِ بخش چپ مغز تمرین کرده متفکر و پیش بینی کننده شطرنج بازی که درهر ثانیه می توانست سه حرکت بازی را پیش بینی کند، با بخش راست مغز یک برنامه نویس کامپیوتری است که خودش نمی تواند چند دقیقه با شطرنج بازی مانند کاسپاروف بازی کند، ولی ساخته مغزش، کاسپاروف را شکست می دهد است! چون کامپیوتر ساخت بخش راست این برنامه ریز می تواند، دو تا سه میلیون حرکت را در ثانیه پیش بینی وبکار گیرد! این پدیده ساده ای نیست. نباید قصه وار گذاشت و گذشت. کاسپاروف باردیگر با "Deep Junior" نسل دیگری ازکامپیوترها پیشرفته درمقابل چندین میلیون دولار شرط بندی درسال (2003) بازهم درشش دور، بازی کرد. هردو سوپرکامپیوتر- هر بار در شش بازی - دردور نخستین بازی، که کامپیوتر هنوز به قدرت شگرف مغز حریفش پی نبرده بود، مغلوب گاسپاروف شدند! ولی در پنج بازی دیگر او را در اثراشتباه کوچکی شکست دادند! بگذریم که کامپیوتر و آن پتکی که به نیروی بخار کارمی کرد، به هنگام کار، در قیاس با انسان، دست خوشِ احساساتِ حاصل از؛ کنش و واکنش های محیطی، افکارنگران کننده بَرتر طلب شخصی، بازدهِ نظارت و قضاوتِ دیگران، پی آمد های ناشی ازشکست، از همه مهم تر خستگی را درک وفهم نمی کند. درنتیجه، تمام داده ها و توانمندی هایی که برای او درنظر گرفته شده را یک جا برای کاری که برای آن کاربرنامه ریزی شده است به کار می گیرد و دیدیم که موفق می شود. ولی، به یاد داریم که؛ منبع این توانمندی ازمغز انسان است که به صورت فیزیک یک نرم افزار، ظاهر و کار برد عملی پیدا می کند. به عبارت دیگر همان کسی که نمی تواند با کاسپاروف بازی کند، از راه کار گیری بخش راست مغز سرش بر او پیروز می شود. مانند اینست که درزمان هرکول کسی می توانست یک اسلحه کمری بسازد وان غول نیرومند را با یک فشار برماشه از راه دور برخاک بیاندازد! که معجزه اش می نامیدند چون ازمکانیک اسلحه و قدرت انفجار باروت خبر نداشتند! این توانمندی مغز انسان، که به کارهای خلاقه، طرح ریزی ها، برنامه ریزی ها، ابداع و اختراعات می پردازد، زاییده همان یک کیلوتوده خاکستری مغزطرف راست انسان است که قادر است ساخت وبافت کوچک ترین وظریف ترین قسمت های یک کارخانه عظیم را در"خودش" مجسم وبه یاری بخش چپ تا هزارم میلیمترمحاسبه واندازه گیری کند وبر روی کاغذ- به صورت یک طرح یا نقشه- کارگرفهم پیادذه و اجرایی اش کند! در یک کلام این؛ الهام، اشراق، کشف، شهود، وحی، دریافت، و...هرنام دیگر عامل، ابزار یا وسیله ایست که اکنون دراختیار بشر زیست کننده دراین چنددهه ازعمرانسان است. پویای ایردن می خواهد با لغزاندن ده انگشت که از آن بخش راست فرمان می گیرد بر روی شاسی های کی برد این کامپیوتر، که باز هم، ساخته همان بخش ازمغز انسان است، این منبع را به همکاران بشناسد وتوصیه کند که درکاربرد ناآگاهانه این توانمندی- که نوعی ازفضیلت بشری است- مانند آن طراح و برنامه ریزی که نرم افزار بازی کننده و بَرَندِه از کاسپاروف شطرنج باز جهان، آگاهانه عمل و بهره گیری کنید. شما این توانمندی را به گونه طبیعی وموروثی دارید. با کمی توجه و کوشندگی می توانید به جای گام به گام به گونه جهشی پیش بروید. اگرجهشی حرکت نکنید ، از هم کارانی که می جهند پس می مانید! برا پس نماندن، با هم به پروسه عملی و دست یافتنی این توان بپردازیم. مردمی دگرگونه تر ازما دهه های"مفاهیم و تبادل اطلاعات سریع" تنها دنیای سبقت و سرعت نیست "دنیای تبادل سریع و صحیح اطلاعات رایگان و عمومی" و زیر بازوی دیگران را گرفتن و به سرعت به پیش بردن هم هست. این دنیای نو، با روش نو، زندگی نو، کنش و واکنش نو، نیازمند انسانی با مغزی نو و توانمندی های نو و "فن آوری نو آورد" و نوینی است. انسانی: • خلاق و مبتکر، • سریع و تیز هوش و تند واکنش مناسب دهنده، • هم راه، هم گام و هم آهنگ کننده ای سهل گیر و بخشند بی ریای دانش به دیگران، • داشتن توان تشخیص الگوها و توان کارگیری آنها( تشخیص به معنای شناخت، یک صفت اصلی انسان بودن و الگو،یا "طرح واره" توصیفی جامع و کامل از یک شیء است. مثلن، الگوی یک انسان، انسانی دارای یک سیستم اطلاعاتی مدرن قابل انتقال به دیگران درسطح بالاست). (یکی از مسائل اصلی در طراحی سیستم های اطلاعاتی مدرن، تشخیص الگو به گونه خود کار و خود جوش است. اکنون نیاز به سیستم های اطلاعاتی بهبود یافته سریع، بیشتر از پیش مورد توجه قرار گرفته است. چرا که اطلاعات عنصری اساسی در تصمیم گیری و برنامه سازی است و جهان در حال افزایش دادن مقدار اطلاعات در فرم های مختلف با درجه هایی گوناگون از پیچیدگی است) • معنا ساز، انسانی که توان برقراری رابطه بین دریافت وبیان یا توانِ بیانِ رابطه میانِ زبانِ انسان، ذهن او و تجاربِ اجتماعی و فیزیکی او را داشته باشد. چنین مردمی عبارتند از: • جوینده و یابنده گان سریع و تیزهوش، • هنرمندان پیشرو، • برنامه ریزان و برنامه نویسان، • کاشفین ومخترعین، • طراحان بناهای عظیم وکارخانه های بسیار پیشرفته، • داستان نویسان و فیلم آفرینان مدرن، • تربیت کنندگان مدیریت های کلان، • مشاوران و آینده سازان • و... چنین انسان هایی با چنان هدف ها و محصولات شِگِرفِ شان به یاری نیم کره چپ از نیم کره راست شان بهره می گیرند تا دانش بشری را درخور نیاز بشر قرنی که به جای هرصدسال ده سال یه ده سال نام عوض می کند را فراهم کنند! انسان دارد: از اقتصاد و جامعه سازی منطقی، استدلالی، خطی و کامپیوتریزه شده با دگرگونگی زلزله مانند، بنیان دگرگونی محیط زیست و کنش زیستن -انسان درحال پیشرفت قرن بیست ویکم میلادی - را دگرگون می کند. می کوشد تا اقتصاد وجامعه ای؛ ابداعی، پویا وسوپرفعال با توان دگرگونه پذیری همه سویه به جای خطی ایجاد کند که درهرلحظه هم توان پذیرش هرگونه تغییرات آنی و ناگنهانی را داشته باشد و هم برخود متکی بوده و هم توان دگرگونگی های از پیش برنامه ریزی شده را خود به خود (مانندهمان برنامه ای که کاسپاروف را به قبول شکست وادارکرد) داشته باشد! فیزیک هوشمندی، که خطا شناس و مصون ازهرگونه لغزش واشتباه باشد! درپی یافتن، پرورش یا تربییت چنین انسان هایی باید علاوه برپنچ حس غریزی، شش حِسِ ویژه یا استعداد، گنجایش، شایستگی”Essential Aptitudes” دیگر هم داشته باشیم توان های مانند: • طراحی، • داستان سرایی، • ترکیب و هم آهنگ کردن عناصر و عوامل به ظاهرناهم خوان با یکدیگر، • انتقال دانش و فکر به دیگران و درکوتاه ترین فرصت و روشن ترین شکل، • ایفای نقش کردن در حدّ بالای هم کاری، هم یاری با دیگران برای تغییروضع موجود به شرایط "فن آوری نوآورد" مورد نظر، • شناخت وکاربرد مفاهیم و راه های انتقال این شناخت به دیگران برای بیان ساده و روشن ترکردن برای قرن ها؛ منطق، استدلال، نظم، محاسبه، تجربه، سنت، دانش کاربردی، وتخصص های متفاوت حاکم بر نظم و مراکز آموزشی جهانی بود که با نظمی به نام علم، دانش، تمدن وصنعت- بیشترمنطقه ای- و ازتوانمندی های شگرف نیم کره چپ مغزبهره گیری می شد. اکنون همه چیز درحال؛ تغییر، تبدیل، جهانی و همگانی شدن است. به کارگیری بخش راست مغز به وسیله: • ازذره ناچیز به بزرگی و عظمت رسیدن یا (نگاهی از میکرو به ماکروکردن)، • گریختن ازپرداختن به جزییات دست و پاگیر به یاری نیروی تصّور و تصویرسازی ذهنی، به صورت کلی و بزرگ نگری، درزاویه های گسترده ذهنی توانمند تری، • ازدرک ودریافت کننده ای دقیق و باریک بین به نگرش کننده ای با فراست وبصیرت و کلی نگربَدَل شدن • ازتلاش برای یافتن به توان برای خلق کردن روی آوردن. می دانیم که به یاری نیم کره؛ دقیق، منطقی ومنظم چپ به این توان رسیده ایم اکنون هم کارگیری بخش راست به معنای بی نیازی از بخش چپ نیست. این دوبخش خودکار، کارخودشان را می کنند. این ما هستیم که توجه به بخش خلاق وکاوشگر مغزمان داریم و تمرین بیشتری با این بخش ازمغزمان می کنیم. همین توجه و تمرین است که امروزه ما را درخشنده و بَرَندِه تر درخلاقیت ها و فن آوریهای نوآورد می کند. دریک کلام بشر قرن حاضر نیازمند تمام توان مغزیش می باشد، چپ و راست، ولی نسل جدید به دنبال پرورش وکارگیری بخش راست است. دیگر،والدین امروزین، فقط به فکر دکتر و مهندس و وکیل دعاوی شدن فرزندانش شان نیستند. وقتی استیو جابز خالق اَپِل وآی پد و تلفن هوشیار را می بینید که جهانی را دگرگون کرده ومیلیاردمیلیارد سرمایه ساخته است هدف و برنامه تربیتی مناسب روز برای آنها طلب می کنند. درسخن پویا ماه بعد به راه و روش دستیابی به این یافته چند دهه اخیر و روی کرد همگانی انسان های جویای نام و نشان به این مهم، خواهیم کرد. آیا دوست دارید بیشتر بدانید وسریع تر پیشرفت کنید؟ اگر جوابتان مثبت است برای ایردن بنویسد که مفصل تر یا درماه در دو بخش باشما هم دل وهم سخن شود. کاربر مرتبط: امیر اسماعیل سندوزی | Sondouzi
برای امکان اظهارنظر، باید به ایردن وارد شده باشید |
The Singularity Is Near
Ray Kurzweil